خوب و دقیق همه چیز رو بررسی می کنی. همه چیز رو به راه است و هیچ مشکلی نیست. همان لحظه آخر همه چیز به هم میریزد. برنامه عوض می شود. چیزی می شود که عقل جن هم به آن نمی رسید. ولی خب کاری است که شده است.

گویا خدا می خواهد به من بفماند که «منم که همه ی کارها را به اراده من انجام می شود»

« چرا این طور می شود؟ چرا بعضی اتفاق ها می افتد؟»

این فکر توی ذهنم بود تا روزی که این حکمت نهج البلاغه را خواندم:

«عَرَفْتُ اللَّهَ سُبْحَانَهُ بِفَسْخِ الْعَزَائِمِ وَ حَلِّ الْعُقُودِ وَ نَقْضِ الْهِمَمِ (حکمت 250)»

 خداوند سبحان را شناختم ببهم خوردن اراده‏هائى که شخص در آنها پایدار است، و بباز شدن گره‏ها (ى اندیشه‏ها و کارها، پس بهم خوردن اراده‏ها دلیل است که آدمى را مالک و آفریننده‏اى است که عنان اختیار او در چنک خود دارد، و اینکه گاهى اراده شخص انجام میشود براى آنست که یک باره از تصمیم گرفتن دست نکشد). (ترجمه مرحوم فیض الاسلام)

***

گاهی واقعا فراموش می کنم که اراده خدا برتر از اراده من است!