جــــــوالــــــــدوز

.:: باید یک "سوزن" به دیگران زد و یک "جوالدوز" به خودمون ::.

۱۶۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «javaldooz» ثبت شده است

بررسی دلالی توقیع اسحاق بن یعقوب 2

=====================================

دوشنبه 27-5-93

تقریب دوم از اشکال دوم:

این تقریب، ولایت فقیه را می پذیرد، اما محدود

تقریر دوم اشکال دوم:

تحدید ولایت فقیه: ملأ منطقة الفراق. فقیه باید حکم صادر کند مستند به کتاب و سنت. ولی این حکم حکمی نیست که در لوح محفوظ باشد. ولی آن قدر موضوعیت دارد که اگر رد بشود امام صادق علیه السلام فرمودند الرادّ علیه کالرادّ علینا.

شهید صدر می فرماید: سوال! اما الحوادث الواقعه فارجعوا فیها الی رواة احادیثنا... یعنی چه؟

یعنی در حوزه موضوع؟ یا در حوزه منطقة الفراق؟

در حوزه منطقة الفراق:

چرا که رجوع به راوی از این جهت که راوی است، در جایی مهم است که آن راوی بخواهد از تخصصش استفاده هم بکند. در تشخیص موضوع که تخصصش را استفاده نمی کند. چه بسا یک غیر فقیه هم بتواند موضوع را تشخیص  بدهد. ولی در «ملأ منطقه الفراق» تخصص لازم است. فقیه نظرش مهم است.

 

اشکال: این جا هم همان جوابی را بدهیم که به اشکال اول داده شد. «انهم حجتی علیکم» اطلاق داشت. و ...

جواب: اینجا نمی توان از اطلاق حجتی علیکم استفاده کنیم و بگوییم حتی تشخیص موضوع هم دست فقیه باید باشد. چون مستشکل در آنجا اصل ولایت فقیه را کنار گذاشته بود و فقط بحث فتوا را قبول داشت. و ما با این اطلاق ولایت را برای او ثابت می کردیم. اما در بحث تشخیص موضوع این بحث ثابت نمی شود.

 

 

ولایت قبل و بعد از بلوغ سیاسی مردم:

در حوزه تشخیص موضوع قبل از اینکه مردم به بلوغ سیاسی برسند فقیه بر آنها ولایت دارد. اما وقتی به بلوغ رسیدند فقیه دیگر ولایت ندارد. و منتخب مردم ولایت دارد.

اشکال: این ادعای شما دلیلی هم دارد؟

جواب: قبل از بلوغ، این تشخیص موضوع از امور حسبه است و شارع راضی به ترکش نیست پس باید متولی داشته باشد. و این با همان قدر متیقن (که در بحث های قبلی کتاب تفصیلش گذشت) ثابت می شود.

وقتی به بلوغ سیاسی می رسند آن امور حسبه بودنش کنار می رود. و فرض ما این است که دلیل انتخاب نافذ است و انتخاب مردم را شارع تنفیذ کرده است. ولو اینکه فقیه نباشد. لذا فقیه دیگر ولایت ندارد.

 

 

باید بحث کنیم که دلیل «ولایت منتخب» چیست. ایا اطلاق دارد یا نه؟! آیا انتخاب در ولایت معنا دارد یا نه؟ (که در فصل بعدی کتاب خواهد آمد)

 

تفصیل در «ملأ منطقة الفراق»:

اما در قسم دوم آیا این تفصیل وجود دارد یا خیر؟ قبل از بلوغ سیاسی و بعد از آن «ملأ منطقة الفراق» ولایت با کیست؟

مصنف می گوید کلمات شهید صدر مضطرب است. لذا اصل ادعای ایشان را به صورت تخریج فقهی و فنی بررسی میکنیم.

می فرمایند در مورد ملأ منطقه الفراق در کلام شهید صدر دو احتمال وجود دارد:

الف) ملأ منطقة الفراق مطلق است.

ب) در این قسمت هم تفصیل قائل شویم.

 

دلیل فقهی احتمال اول: خود روایت است. روایت اطلاق دارد. روایت گفته است که تخصص روایی موضوعیت دارد و به آنها رجوع کن. و فرقی بین قبل و بعد بلوغ سیاسی امت قائل نشده است.

 

احتمال دوم:

یادمان باشد که دلیل داریم که انتخاب مردم تنفیذ می شود.

 

این احتمال دوم دو مدل استخراج فقهی دارد:

الف) قبل از بلوغ سیاسی ملأ منطقة الفراق و ولایت با ولی فقیه است. ولی بعد از بلوغ سیاسی منتخب مردم ولایت خواهد داشت.

به دو دلیل: امور حسبه + قدر متیقن / اما الحوادثه الواقعة ... (باولایت فقیه قصور امت بر طرف می شود)

 

بعد از بلوغ هر دوی این دلیل ها ساقط می شود.

دلیل اول را رد می کنیم چون فرض داریم که دلیل شرعی داریم بر اینکه مردم می توانند کسی را انتخاب کنند و نافذ است. و ادله حسبه هم دیگر بعد از بلوغ سیاسی امت از بین رفته اند.

 

 

دلیل دوم رد می شود: عقلائیاً جعل شده است برای این که نقص مولی علیه را جبران کند.

ارتکاز عقلی داریم در جایی که جامعه نقصی ندارد، فقیه دیگر ولایتی ندارد.

 

جواب:

شما بر اساس حرفی جلو رفته ای و طبق قیاسی جلو رفته ای که قیاس مع الفارق است.

قیاس کارهای شخصی با مجتمع صحیح نیست و مع الفارق است. مجمتع بعد از بلوغ باز هم نقص دارد. نقص دارد که باز هم دنبال یک ولی می گردد. وقتی نقص داشته باشد دیگر با فرد مقایسه نمی شود. پس ارتکاز ذهنی شامل امت و مجتمع بعد از بلوغ سیاسی نمی شود.

 

ب) تخریج دوم برای فصل:

در حوزه اخذ فتوا و حکم و حتی شناختن حکم ولایی برو نزد راویان. اما نفس ملأ هم دست این راویان است؟ خیر. این ها ولایت ندارند . فقط حکم را بیان می کنند. قبل بلوغ از باب حسبه این ها ولایت دارند. بعد بلوغ این راویان فقط راوی اند.

جواب:

این حرف یعنی انکار اصل ولایت فقیه که مخالف است با «انهم حجتی علیکم». با این حرف راویان حجت الله خواهند بود. نه حجت معصوم! 

 

 

 

 

 

۰ نظر
سید محمد حسینی یزدی

بررسی دلالی توقیع اسحاق بن یعقوب 1

خلاصه بحث یکشنبه 26-5-93

توقیع اسحاق بن یعقوب از نظر سندی بررسی شد.

اما بحث دلالی:

ممکن است کسی اشکال کند که این روایت عمومیت ندارد و فقط نسبت به همان سوال های اسحاق بن یعقوب صادر شده است.

این را از الف و لام «الحوادث» می فهمیم. چرا که الف و لام و عهد است و اشاره به همان سوالهای اسحاق بن یعقوب دارد و ربطی به حوادث دیگر ندارد.

بر فرض که مطمئن نباشیم و مردد باشیم بین اینکه آیا این لام، لام عهد است یا جنس، در این صورت هم روایت مجمل می شود و نمی توان به آن استدلال کرد.

جواب:

بر فرض که لامِ الحوادث، لام عهد باشد، ما استنادمان به این فراز از روایت نیست. استناد ما به فراز «فانهم حجتی علیکم» می باشد.

استدلال اول:

اطلاق جمله «فانهم حجتی علیکم» ظهور در وکالت کلی دارد.

مثل اینکه شخصی می خواهد برای مدت طولانی به سفر برود و املاک زیادی دارد. شخصی می پرسد نسبت به این خانه که در اجاره من است چه کنم؟ ملاک هم می گوید: «به فلانی مراجعه کن»

آیا ظهور این کلام در این است که فلانی فقط در مورد همین سوال تو وکیل است؟ یا ظهور کلام در این است که او وکیل و نائب من است؟

عرف ظهور کلام را در وکالت کلی می بیند. یعنی هر کاری داشتی به آن شخص مراجعه کن.

استدلال دوم:

جمله «انهم حجتی علیکم» قضیه حقیقه است. یعنی این گونه افراد، حجت من هستند بر شما. این افرادی که الان هستند و یا بعداً خواهند بود.

ممکن است کسی بگوید که اطلاق این قضیه حقیقیه را با «الحوادث» تقیید می زنیم.

جواب: وقتی پذیرفتیم که که این جمله قضیه حقیقیه است، دیگر نمی توانیم به وسیله «الحوادث» آن را تقیید زد. چون ظهور «انهم حجتی علیکم» اقوی است و اطلاق پابرجا می ماند. (بر فرض اینکه لام «الحوادث» عهد باشد)

نکته دیگر این است که بر فرض اینکه «انهم حجتی علیکم» قضیه حقیقیه باشد، لام «الحوادث» نمی تواند عهد باشد. چرا که اگر قرار بود لام عهد باشد، بهتر بود که بر سر کلمه ای بیاید که اشاره به همان سوالات اسحاق بن یعقوب داشته باشد. نه اینکه کلی بگوید «الحوادث»

استدلال سوم: (خارج از کتاب)

اینکه حضرت، به تمام سوالات اسحاق بن یعقوب به تفصیل جواب داده اند. و پس از آن می گویند «اما الحوادث الواقعة فارجعوا فیها الی رواة احادیثنا...» یعنی اگر از این به بعد سوالی برایتان به وجود آمد به راویان احادیث ما رجوع کنید. پس لام «الحوادث» با این توضیح قطعاً عهد نخواهد بود.

 

اشکال دوم به بحث دلالی:

حضرت می فرمایند به راویان رجوع کنید ای این جهت که راوی هستند. مثل اینکه ما به طبیب مراجعه می کنیم از این جهت که طبیب است و ما را مداوا می کند. سوال: مراجعه ی ما به طبیب از این جهت که طبیب است موجب می شود که او بر ما ولایت پیدا کند؟

ما به راویان مراجعه می کنیم از این جهت که راوی احادیث اهل بیت علیهم السلام هستند. آیا با این کار راویان بر ما ولایت پیدا می کنند؟!

این اشکال دو تقریب دارد:

تقریب اول از اشکال دوم:

با این تقریب اصل ولایت فقیه انکار می شود. به این صورت که بگوییم:

ما باید به راویان مراجعه کنیم تا احکام و دستوراتی که به وسیله روایت به ما رسیده است را از آنها بگیریم. اما حکم ولایی ای که این راوی صادر می کند از جانب خودش است و مستند روایی ندارد. لذا بحث ولایت، ذیل «فارجعوا فیها الی رواة احادیثنا» قرار نمی گیرد و این توقیع اجنبی از بحث ولایت فقیه است.

جواب تقریب اول:

 

اگر بنا باشد که ما به فتوای فقیه از این جهت که از نزد خودش فتوا می دهد، عمل کنیم، او را «حجة الله» دانسته ایم نه «حجة امام معصوم». به این معنا که وقتی حضرت می فرمایند «اینان وکلای من هستند» یعنی، هر آن اختیاری که من دارم این وکیل ها نیز دارند. اگر این طور باشد، در مورد راویان «انهم حجتی علیکم» صحیح خواهد بود. اما اگر بنا شد که راوی از نزد خودش فتوا و حکم الهی را بیان کند و فقط مبلغ و رساننده حکم خدای متعال باشد، در اینجا ان «حجة الله» است. نه حجت از طرف امام معصوم. 

۰ نظر
سید محمد حسینی یزدی

بررسی سندی توقیع اسحاق بن یعقوب

خلاصه جلسه پنجشنبه 23-5-93


بحث به این جا رسید که برای تشکیل حکومت اسلامی از سه راه می توانیم استفاده کنیم و استدلال نماییم. 

1- امور حسبه (اموری که شارع راضی به ترک آنها نیست)

1-1  تقریب اول: اینکه امور حسبه انجامشان متوقف بر حکومت اسلامی است. پس باید حکومتی باشد.

2-1  تقریب دوم: اینکه خود حکومت اسلامی از جمله امور حسبه است که شارع راضی به ترک آن نیست.

* تا اینجا فقط تشکیل حکومت اثبات می شود. اما اینکه چرا حاکم این حکومت "ولی فقیه" باشد استدلالی نداریم. 

لذا باید به هر کدام از دو تقریب بالا، یکی از این دو ضمیمه را اضافه کنیم تا به این نتیجه برسیم که حاکم حکومت اسلامی باید "فقیه" باشد. 

الف) قدر متیقن از کسی که می تواند حاکم حکومت اسلامی باشد. فقیه است. 

ب) دلیل خاص

((شرح این دو ضمیمه طلبتان! به شرط حیات))

2- ادله لفظیه عام: ادله ای که می گویند خود مسلمین باید حکومت را به دست بگیرند. این ادله لفظیه باید به همان دو ضمیمه قبلی ضمیمه شوند.

 

3- ادله خاص: که مصنف فقط به روایت "اما الحوادث الواقعة ..." می پردازد.

در این قسمت مصنف فقط به "توقیع اسحاب بن یعقوب" اکتفا می کند.

 بررسی سندی

این روایت را از کتاب "کمال الدین و تمام النعمة" شیخ صدوق بیان می کنیم: 

«حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عِصَامٍ الْکُلَیْنِیُّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ یَعْقُوبَ‏ الْکُلَیْنِیُّ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ یَعْقُوبَ قَالَ:‏

سَأَلْتُ مُحَمَّدَ بْنَ عُثْمَانَ الْعَمْرِیَّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ أَنْ یُوصِلَ لِی کِتَاباً قَدْ سَأَلْتُ فِیهِ عَنْ مَسَائِلَ أَشْکَلَتْ عَلَیَّ فَوَرَدَتْ فِی التَّوْقِیعِ بِخَطِّ مَوْلَانَا صَاحِبِ الزَّمَانِ ع‏ أَمَّا مَا سَأَلْتَ عَنْه...»

(کمال الدین و تمام النعمة، ج‏2، ص: 483)

 

در بررسی سند این روایت، تا مرحوم کلینی سند صحیح است. اما ایشان از کسی نقل می کند به نام «اسحاق بن یعقوب». نام این شخص در هیچ کتاب رجالی نیامده است و ایشان مجهول و ناشناس است. سند این روایت فقط از جانب این شخص مورد خدشه  است که اگر این شخص مورد وثوق قرار بگیرد، سند روایت معتبر خواهد بود.

در بحث وثاقت، دو مبنا وجود دارد:

-        وثوق سندی

-        وثوق صدوری

وثوق سندی:

اسحاق بن یعقوب از دو حالت خارج نیست. یا انسان بسیار مقدس، و مقربی بوده است. و یا در نهایت کذّابیت و دروغ گویی و پستی.

حالت میانه نمی تون فرض کرد. چرا که او در فضای غیبت صغری ادعا می کند که به خط امام زمان عجل الله فرجه توقیعی برای او صادر شده است. این کار از افراد عادی بر نمی آید.

فرض اینکه او کذّاب و دروغ گو باشد قابل پذیرش نیست. چرا که روایت کننده حدیث «مرحوح کلینی» است. ایشان شخص دقیق، حدیث شناس و عالمی بوده است و بعید است بلکه بسیار بسیار بعید است که از شخصی دروغ و کذاب حدیثی به این حساسی و با اهمیتی را نقل کرده باشد و متوجه کذب آن نشود.

پس قطعاً "اسحاق بن یعقوب" از افراد خاص و از مومنان و مقربان بوده است.

در این صورت می توان به حدیث او اعتماد کرد و سند مشکلی نخواهد داشت.

 

تقریب دوم در استدلال:

فرضاً که او دروغ بگوید:

یا در اصل توقیع دورغ می گوید؛ که این فرض با وجود مرحوم کلینی (ره) پذیرفته نیست.

یا در محتوای آن دروغ می گوید:

در این فرض یا از باب تقیه در توقیع دست برده است. و یا از روی غفلت.

هر دو احتمال منتفی است. چون احتمال تقیه در چنین موضوعی فرض نمی شود احتمال غفلت هم در احادیث شفاهی است. وقتی نامه مکتوب به دست او رسیده است غفلت در محتویات معنا ندارد.

لذا به این دو تقریب "اسحاق بن یعقوب" مشکلی در سند به وجود نمی آورد.

وثوق صدوری:

قطع نظر از اینکه اسحاب بن یعقوب ثقه است یا خیر بحث را بررسی می کنیم.

اینکه این توقیع به عصر توقیعات بر می گردد شکی نیست. و اینکه به دست کلینی رسیده است باز هم شکی نیست.

 

اینکه این چنین توقیعی در عصرِ حساس و سخت غیبت صغری، در عصر توقیعات به دست کلینی برسد و کلینی آن را بپذیرد و در عین حال دروغ باشد، بعیدٌ جدّاً

۲ نظر
سید محمد حسینی یزدی

ولایة الامر فی عصر الغیبة

ولای

 بسم الله الرحمن الرحیم

مدتی است با استاد «ملایی» کتاب گرانسنگ "ولایة الامر فی عصر الغیبة"  تألیف ، آیت الله سید کاظم حائری یزدی  را می خوانیم و درس می گیریم.

 

 

 

دوست دارم اگر توفیقی بود خلاصه ای از این کتاب را در وبلاگ بگزارم. اما چون الان به بحث مهم "توقیع اسحاب بن یقعوب" رسیدیم فعلاً خلاصه از بحث حاضر را می گذارم. تا ان شاء الله خدا توفیقی دهد مطالب گذشته را نیز، خلاصه کنم. 

 

===================================

برای مطالعه هر جلسه ، روی آن کلیک کنید:

 

پنجشنبه 23 مرداد 93 (بررسی سندی توقیع اسحاق بن یعقوب)

 

 یکشنبه 26 مرداد 93 (بررسی دلالی توقیع اسحاق بن یعقوب 1)

 

دوشنبه 27 مرداد 93 (بررسی دلالی توقیع اسحاق بن یعقوب 2)

 

سه شنبه 28 مرداد 93 (بررسی دلالی توقیع اسحاق بن یعقوب 3)

 

نمودار خلاصه بحث تا به اینجا

 

چهارشنبه 29 مرداد 93 (بررسی دلالی توقیع اسحاق بن یعقوب 4)

 

 

۱ نظر
سید محمد حسینی یزدی

استفاده ابزاری از قرآن

استفاده ابزاری از قرآن

متأسفانه یکی از چیز هایی که باعث شده است قرآن بین ما مهجور و غریب بماند، "استفاده ابزاری" از قرآن است...

 

 

۰ نظر
سید محمد حسینی یزدی

آموزش رایگان قرآن = ظلم به قرآن

آموزش رایگان = ظلم به قرآن


۰ نظر
سید محمد حسینی یزدی

معرفی طرح مترجمی زبان قرآن

معرفی طرح مترجمی زبان قرآن - استاد سید علی حسینی یزدی

۰ نظر
سید محمد حسینی یزدی

یک سوزن به دیگران؛ یک جوالدوز به خود

لوگو جوالدوز

***

یک ضرب المثل قدیمی هست که می گوید: "یک سوزن به خودت بزن یک جوالدوز به دیگران" 
توضیح این جمله این است که ما باید علاوه بر دیدن مشکلات مردم، باید خودمان هم کمی درد را حس کنیم. باید همدردی کرد.
اگر فقط مشکلات را ببینیم و حس نکرده باشیم نمی توانیم همدردی کنیم و احساس واقعی ای داشته باشیم.
.
با اجازتون این ضرب المثل را تغییر می دهیم یک ضرب المثل جدید می سازیم: 
می گوییم "یک سوزن به دیگران بزنیم یک جوالدوز به خودمان"
منظور این ضرب المثل این است: 
یعنی ما بیشتر از بقیه باید به خودمان تذکر بدهیم. باید عیب های خودمان را بیشتر ببینیم. 
همان که حضرت امیر علیه السلام می فرمایند: "طوبی لمن شغله عیبه عن عیوب الناس. خوش به حال کسی که عیب های خودش او را مشغول کند و او را از عیوب دیگران باز دارد."

۶ نظر
سید محمد حسینی یزدی

فیش: عبودیت 3

پازل

فیش:

موضوع: عبودیت و بندگی/  فیش 3 /  تشبیه اعمال به پازل 


قطعه های پازل:

اعمال ما مثل دانه های پازل است. صفحه پازل همان عبودیت و بندگی است. تک تک اعمال ما قطعه های یک پازل هستند که وقتی کنار هم قرار داده می شوند عاقبت و نتیجه ما را می سازند. 

 

صفحه پازل:

صفحه ای که اعمالمان را در آن قرار می دهیم، یا "صفحه خدا" ست و یا "صفحه شیطان" 

اگر نمازمان قربة الی الله باشد یعنی نماز را در صفحه خدا قرار داده ایم. اگر از روی ریا و سمعه خواندیم، نمازمان را در صفحه شیطان گذاشته ایم. 

 

دور پازل و خط ها:

دور صفحه پازل طرح هایی است که ما را برای چیدن قطعات کمک می کند. هم چنین خطوطی که بین صفحه هست، به ما می گوید که آیا قطعه را کاملا در جای خودش قرار داده ایم یا کمی جابجا است.

هر چه قدر عبودیت و بندگی ما خالصانه تر باشد، خطوط صفحه زندگی مان پررنگ تر است و کمتر اشتباه خواهیم کرد. 

اگر صفحه زندگی مان صفحه عبودیت خدا باشد، قطعاً خط زندگی ما خط خدا و قرآن و اهل بیت خواهد بود. 

 

حرکت تدریجی: 

برای ساختن پازل نمی توان همه قطعه ها را یک دفعه قرار داد. باید کم کم از کناره های پازل شروع کرد تا تصویر پازل کامل شود. 

نمی توانیم تمام زندگی ما را یک دفعه و ناگهانی خدایی کنیم. باید یکی یکی اعمال و رفتارمان را خدایی کنیم و رنگ خدایی ببخشیم.

همان که اهل بیت برای آن ما را به "محاسبه نفس" و "تربیت نفس" راهنمایی کرده اند. باید به نفس دانه دانه آموزش بدهیم. اگر یک دفعه و یک جا بخواهیم این کار را بکنیم، به نتیجه نخواهیم رسید.

 

شروع از قطعه های ساده تر:

در پازل از چیدن قطعه های ساده تر شروع می کنیم تا کلافه و سردرگم نشویم. 

در اعمال و رفتار و بندگی مان نیز باید از کارهای ساده و آسان شروع کنیم تا بتوانیم قدم به قدم نفس را تربیت کنیم.

۲ نظر
سید محمد حسینی یزدی

فیش: عبودیت 2

فیش: 

موضوع: عبودیت و بندگی 2 / تشبیه اعمال به بازی / تشبیه اعمال به پازل


یا در راه خدا هستیم یا در راه شیطان و طاغوت

ما ادعا می کنیم که در راه "خدا" هستیم و مولا و سرپرستمان خداست. اما آیا واقعا هم در مسیر و راه خدا هستیم؟

مثال: اگر در جاده ای در مسافرت، توی یک خیابان شک کنیم که درست آمده ایم یا نه، چه می کنیم؟ سوال می کنیم. از یک شخص بومی می پرسیم که "فلان خیابان همین جاست؟"

 

اگر شک کردیم که در راه خدا هستیم یا نه سریع باید از یک بومیِ راه خدا سوال کنیم که "آیا راه خدا همین جاست؟!»

دنیا مثل یک زمین است که ما در حال بازی کردن در آن هستیم. آیا در زمین خدا بازی می کنیم یا در زمین شیطان.

 

دنیا مثل یک پازل است. آیا ما قطعه های زندگی ما را در صفحه پازل خدا قرار می دهیم یا در صفحه پازل شیطان؟

۱ نظر
سید محمد حسینی یزدی