جــــــوالــــــــدوز

.:: باید یک "سوزن" به دیگران زد و یک "جوالدوز" به خودمون ::.

۲۶ مطلب با موضوع «یادداشت ها» ثبت شده است

شروع مهمانی

شروع مهمانی

خیلی از ما وقتی ماه رمضان به آخر می رسد، تازه گرم شده ایم و حال عبادت پیدا کرده ایم. مخصوصاً این که چندین سال است ماه رمضان در ایام گرم و داغ تابستان است. زمان می برد تا به روزه های طولانی عادت کنیم.
بعضی ها می گویند: « کاش ماه رمضان بینش چند روز تعطیلی داشت تا می توانستیم نفسی تازه کنیم» و ...

خب! نکته ی ساده اش همین است.

۰ نظر
سید محمد حسینی یزدی

خاطرات اربعین نود و هفت 5

صبح یکشنبه 6 آبان ماه بود که حاج آقامون پیام دادند. قرار بود حاج آقا ، مادر و خواهر کوچکم با پرواز صبح پنجشنبه از مشهد به نجف بیایند و خودشان را بین راه به ما برسانند. 

قرارمان اذان ظهر حدود عمود 800 بود. 

نماز صبح را در یکی از موکب ها خواندیم و به راهمان ادامه دادیم. هنوز راه خیلی شلوغ نشده بود. بعضی ها هنوز بعد از نماز صبح به استراحتشان ادامه می دادند. به مسیر سمت چپ رفتیم که حرکت روان تر و خلوت تر بود. 

بانو بین راه گفت «کاش صبحانه تخم مرغ گیرمون بیاد» . به شوخی گفتم

۰ نظر
سید محمد حسینی یزدی

خاطرات اربعین نود و هفت 4

هنوز روز اول بود و پر انرژی و با سرعت حرکت می کردیم. هر 100 عمود را حدودا در 40 دقیقه پیش می رفتیم. نزدیک اذان ظهر بود که موکب ها به ایرانی و عراقی اعلام می کردند که «نماز ظهر به صورت همزمان در مسیر برگزار می شود.» همه ی موکب ها موکت ها و فرشهایشان را در مسیر پهن کردند و نماز های جماعت از نجف تا کربلا در مسیر پیاده روی برگزار شد. شکوه خوبی داشت. 

پس از نماز دنبال موکبی می گشتیم که غذا بدهد. البته غذایی که به طبع ما هم سازگار باشد. راستش قیمه های نجفی و رشته پلو ها و کلاً نوع پختن پلو های عربی با طبع ما معمولاً سازگار نیست و زائر را زمین گیر می کند. 

به موکبی رسیدیم که فلافل می داد. در صف ایستادیم و فلافل گرفتیم. داخل نان هایی که به شکل لوزی است، دو قرض فلافل گذاشته بود. یک نفر هم ایستاده بود و از داخل یک تشت، سُس های زرد رنگ مخصوص فلافل (سس انبه) برای هر کس که می خواست می ریخت. برای من هم کمی سس ریخت . اما تقریباً مزه ای نداشت. 

ساندویچ فلافل قبلی خوش مزه تر بود!

۰ نظر
سید محمد حسینی یزدی

خاطرات اربعین نود و هفت 3

نمی دونم کسی این خاطرات رو دنبال می کنه یا نه. اما حتی اگر یک نفر هم پیگیر هست، ازش عذرخواهی می کنم که نتونستم از میان راه و کربلا و ... مطالبم را ارسال کنم. قیمت اینترنت و حتی پیامک زیاد بود. از شما چه پنهان همین یک هفته ای که مهمان ارباب بودم حدوداً 250 هزار تومان قبض موبایلم شد.

بماند... سخن دوست از همه خوش تر است. 

از ستون یک شروع به حرکت کردیم. من دومین سال بود که توفیق پیاده روی داشتم و بانو اولین بار. دیدن ستون شماره یک یک انرژی ویژه و خاصی به انسان می دهد! 

یکی از چیزهایی که امسال از همان اول راه نسبت به سال قبل برای من عجیب بود، انبوه جمعیت بود. با خودم گفتم شاید اول مسیر است و ازدحام در اینجا بیشتر است. اما این ازدحام تا خود کربلا بود.

گاهی که برای استراحت توقف کوتاهی داشتیم فقط دوست داشتم به جمعیت نگاه کنم. دیدن این همه عاشق ، این همه زائر ارباب ، از هر رنگ و نژاد ، عرب و عجم ، زن و مرد، پیر و جوان و کودک نا خودآگاه این شعر را یادم انداخت که « این حسین کیست که عالم همه دیوانه اوست - این چه شمعی است که جانها همه پروانه اوست» 

تا عمود 285 رفتیم و به موکب امام رضا علیه السلام رسیدیم. 

۰ نظر
سید محمد حسینی یزدی

حتی یغیروا...

خدای متعال زندگی را بر اساس قوانین و مقرراتی آفریده است.

خدای مهربان ما قادر مطلق است. هر کار بخواهد می کند. اما خودش طبق حکمتش همه چیز را بر اساس قوانینی قرار داده است!

یک قانون مهم این عالم این است که سرنوشت خودمان را ، #خودمان مشخص می کنیم. 

اگر قرار است چیزی #تغییر کند، باید خودمان تغییر دهیم...

اگر مقابل ظلم سکوت کنیم قطعاً محکوم به شکست هستیم

اگر مقابل بی انصافی و نامردی چشم مان را بستیم، قطعاً سقوط می کنیم

هیچ تضمینی نداریم که موقعیت های خوب و نعمت هایی که داریم برایمان بمانند. 

حفظشان نکنیم از بین خواهند رفت...

۰ نظر
سید محمد حسینی یزدی

ادعای فرهنگ...

خیلی ادعاهایمان زیاد است.

این آخر سالی بیاییم کمی، فقط کمی، با هم #مهربان_تر باشیم.

رعایت قانون و مقررات خوب است. اما در هیاهو و شلوغی خیابان های آخر سال بیشتر مهم می شود!!!

چهارراه های شلوغ! 

#پارک_دوبل های اذیت کننده!

خیابان یک طرفه با پنج لاین، از دو طرف پارک دوبل کرده اند و فقط یک لاین برای عبور ماشین ها مانده است، آن هم که آن قدر عابر پیاده زیاد است که باید با احتیاط زیاد عبور کنی!

شلوغی و ترافیک ، صبر بیشتری می خواهد! از همان قدیم ندیم ها تجربه شده است که #بوق زدن راه را باز نمی کند!!! 

به هر حال پیش می آید که کسی اشتباهی انجام دهد، این که ما صبور باشیم و لبانمان لبخند داشته باشد و زبانمان به تبریک و تهنیت باز شود قطعاً خیلی زیباتر خواهد بود...

#رعایت_نوبت و ...

خلاصه اینکه با هم #مهربان_تر_تر باشیم!

سال نو بر همه پیشاپیش مبارک باشد

۰ نظر
سید محمد حسینی یزدی

زندگی نکردن

روزمرگی

برای چه چیزی در دنیا آمدیم؟

چرا زندگی می کنیم؟

چرا این گونه زندگی می کنیم؟

گاهی وقت ها خوب است از بیرون به زندگی مان نگاه کنیم. مثل یک غریبه! خیلی کارها برایمان عادی شده است. #پیشرفت_نکردن ، #تغییر_نکردن #یکنواخت و #بی_روح بودن

شاید هم این رکود و روزمرگی را می فهمیم اما #شجاعت تغییرش را نداریم.

شاید هم #حوصله نداریم و #تنبلی کنار گوشمان می گوید «همین زندگی کافی است!»

راستی! #دین کجای زندگی ماست؟!

۱ نظر
سید محمد حسینی یزدی
کاش مهدی به جهان چهره هویدا می کرد...

کاش مهدی به جهان چهره هویدا می کرد...

کاش مهدی به جهان چهره هویدا میکرد

گره از مشکل پیچیده ی ما وا میکرد

کاش می آمد با آمدنش از سر مهر

قبر مخفی شده ی فاطمه پیدا میکرد

۰ نظر
سید محمد حسینی یزدی

کاش حرف زدن سخت بود

خیلی وقت ها خیلی حرف ها را می زنیم. 

توکل - صداقت - صبر - مردانگی - گذشت - بخشش - مهربانی - تغافل ووو

همه ی اینها کلماتی است که اگر در یک مجلس مهمانی باشد و سر بحث باز بشود، همه مان علامه دهر می شویم و نصیحت هایی می کنیم که گوش فلک را کر می کند. 

اما واقعیت این است که وقتی نوبت به خودمان می رسد، وقتی خودمان در «لحظه» باید به یکی از این نصیحت های خودمان عمل کنیم، هزاران هزار توجیه می آید. 

خودمانی اش این است که « از حرف تا عمل راه زیادی است» 

به این راحتی ها نیست آخر!

سخت است در اوج گرفتاری و مشکل ، از ته دل بگویی، «خدا خودش درست می کند!»

نمی شود ببینی همه با دروغ گفتن به ظاهر پیشرفت می کنند و من همچنان با صداقت برخورد کنم.

خیلی زجر آور است که ببینی نزدیک ترین فرد به تو با کله شقی و لجبازی خودش را تباه می کند و فقط باید صبر کنی تا خودش به نتیجه صحیح برسد.

و ...

کاش حداقل حرف زدن هم مثل عمل کردن، کار سختی بود!

۰ نظر
سید محمد حسینی یزدی

یک برش کتاب - خود حقیقی!

بازتاب سایه - دبی فورد - ص 20 و 21

" ... تصور می کنیم اگر فقط می توانستیم آن یک نفر یا یک موضوع را تغییر دهیم ، حالمان بهتر می شد. معتقدیم اگر بتوانیم آن یک موضوع شکایتمان را حل کنیم یا به آنچه که برایش تلاش می کنیم برسیم، خوشحال خواهیم شد. به جای صرف وقت برای پرده برداشتن از آن کسی که تصور می کنیم هستیم و آن که واقعا می خواهیم باشیم، اجازه می دهیم زندگی خیالی کسی که در ذهنمان خانه کرده است، زندگی ما را کنترل کند.

مشکل این شیوه ی برخورد با زندگی این است که نمی گذارد «من» حقیقی خود را کشف کنیم و در نتیجه ... "

۰ نظر
سید محمد حسینی یزدی