خلاصه بحث یکشنبه 26-5-93

توقیع اسحاق بن یعقوب از نظر سندی بررسی شد.

اما بحث دلالی:

ممکن است کسی اشکال کند که این روایت عمومیت ندارد و فقط نسبت به همان سوال های اسحاق بن یعقوب صادر شده است.

این را از الف و لام «الحوادث» می فهمیم. چرا که الف و لام و عهد است و اشاره به همان سوالهای اسحاق بن یعقوب دارد و ربطی به حوادث دیگر ندارد.

بر فرض که مطمئن نباشیم و مردد باشیم بین اینکه آیا این لام، لام عهد است یا جنس، در این صورت هم روایت مجمل می شود و نمی توان به آن استدلال کرد.

جواب:

بر فرض که لامِ الحوادث، لام عهد باشد، ما استنادمان به این فراز از روایت نیست. استناد ما به فراز «فانهم حجتی علیکم» می باشد.

استدلال اول:

اطلاق جمله «فانهم حجتی علیکم» ظهور در وکالت کلی دارد.

مثل اینکه شخصی می خواهد برای مدت طولانی به سفر برود و املاک زیادی دارد. شخصی می پرسد نسبت به این خانه که در اجاره من است چه کنم؟ ملاک هم می گوید: «به فلانی مراجعه کن»

آیا ظهور این کلام در این است که فلانی فقط در مورد همین سوال تو وکیل است؟ یا ظهور کلام در این است که او وکیل و نائب من است؟

عرف ظهور کلام را در وکالت کلی می بیند. یعنی هر کاری داشتی به آن شخص مراجعه کن.

استدلال دوم:

جمله «انهم حجتی علیکم» قضیه حقیقه است. یعنی این گونه افراد، حجت من هستند بر شما. این افرادی که الان هستند و یا بعداً خواهند بود.

ممکن است کسی بگوید که اطلاق این قضیه حقیقیه را با «الحوادث» تقیید می زنیم.

جواب: وقتی پذیرفتیم که که این جمله قضیه حقیقیه است، دیگر نمی توانیم به وسیله «الحوادث» آن را تقیید زد. چون ظهور «انهم حجتی علیکم» اقوی است و اطلاق پابرجا می ماند. (بر فرض اینکه لام «الحوادث» عهد باشد)

نکته دیگر این است که بر فرض اینکه «انهم حجتی علیکم» قضیه حقیقیه باشد، لام «الحوادث» نمی تواند عهد باشد. چرا که اگر قرار بود لام عهد باشد، بهتر بود که بر سر کلمه ای بیاید که اشاره به همان سوالات اسحاق بن یعقوب داشته باشد. نه اینکه کلی بگوید «الحوادث»

استدلال سوم: (خارج از کتاب)

اینکه حضرت، به تمام سوالات اسحاق بن یعقوب به تفصیل جواب داده اند. و پس از آن می گویند «اما الحوادث الواقعة فارجعوا فیها الی رواة احادیثنا...» یعنی اگر از این به بعد سوالی برایتان به وجود آمد به راویان احادیث ما رجوع کنید. پس لام «الحوادث» با این توضیح قطعاً عهد نخواهد بود.

 

اشکال دوم به بحث دلالی:

حضرت می فرمایند به راویان رجوع کنید ای این جهت که راوی هستند. مثل اینکه ما به طبیب مراجعه می کنیم از این جهت که طبیب است و ما را مداوا می کند. سوال: مراجعه ی ما به طبیب از این جهت که طبیب است موجب می شود که او بر ما ولایت پیدا کند؟

ما به راویان مراجعه می کنیم از این جهت که راوی احادیث اهل بیت علیهم السلام هستند. آیا با این کار راویان بر ما ولایت پیدا می کنند؟!

این اشکال دو تقریب دارد:

تقریب اول از اشکال دوم:

با این تقریب اصل ولایت فقیه انکار می شود. به این صورت که بگوییم:

ما باید به راویان مراجعه کنیم تا احکام و دستوراتی که به وسیله روایت به ما رسیده است را از آنها بگیریم. اما حکم ولایی ای که این راوی صادر می کند از جانب خودش است و مستند روایی ندارد. لذا بحث ولایت، ذیل «فارجعوا فیها الی رواة احادیثنا» قرار نمی گیرد و این توقیع اجنبی از بحث ولایت فقیه است.

جواب تقریب اول:

 

اگر بنا باشد که ما به فتوای فقیه از این جهت که از نزد خودش فتوا می دهد، عمل کنیم، او را «حجة الله» دانسته ایم نه «حجة امام معصوم». به این معنا که وقتی حضرت می فرمایند «اینان وکلای من هستند» یعنی، هر آن اختیاری که من دارم این وکیل ها نیز دارند. اگر این طور باشد، در مورد راویان «انهم حجتی علیکم» صحیح خواهد بود. اما اگر بنا شد که راوی از نزد خودش فتوا و حکم الهی را بیان کند و فقط مبلغ و رساننده حکم خدای متعال باشد، در اینجا ان «حجة الله» است. نه حجت از طرف امام معصوم.