جــــــوالــــــــدوز

.:: باید یک "سوزن" به دیگران زد و یک "جوالدوز" به خودمون ::.

۶۹ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «سید محمد حسینی یزدی» ثبت شده است

ماه رجب ماه کندن لباس های گناه...

من ماه رجب را به رختکنی برای استخر رحمت الهی تشبیه می کنم.

وقتی شما می خواهید وارد استخر شوید، اول باید وارد رختکن شوید. لباس های کثیف را باید کند.

بعد از آن باید زیر دوش رفت

۰ نظر
سید محمد حسینی یزدی

به فکر مهمانی...

اگر کسی شما را به مهمانی دعوت کند، شما از مدتی قبل، به فکر آماده شدن برای آن مهمانی می افتید. کفش و لباس و پیراهن و ...

مثلاً کسی روز جمعه مهمانی دعوت شده است. از بین هفته وسایل و لباسهایش را بررسی میکند. اگر کسی نیم ساعت مانده به مهمانی تازه به فکر بیفتد

۰ نظر
سید محمد حسینی یزدی
وبلاگ مترجمی زبان قرآن

وبلاگ مترجمی زبان قرآن

برای ورود به وبلاگ اینجا کلیک کنید.

۰ نظر
سید محمد حسینی یزدی

عبادت تنها راه بندگی؟

گاهی اوقات آن قدر عبادت می کنیم که نمی فهمیم دقیقاً چه کار می کنیم؟

عبادت را چه معنا می کنیم؟

عبادت در نگاه اول به «اعمال و رفتاری خاص گفته می شود که در زمان های خاص انجام می شود.» نماز، روزه، زیارت ائمه، قرآن خواندن و ... آیا عبادت همین هاست. ارتباط با خدا فقط با این کارهاست؟

اگر این باشد که من و آن مسیحی که عبادتش را فقط حضور در کلیسا می داند چه فرقی دارند؟

ریش و تسبیح و مهر بزرگ و سجاده، نشان عابد بودن است؟

چرا وقتی حرف از اخلاق خوب و ادب و مهربانی و سخاوت و ... زده می شود، تصویر یک شخص "مومن" (!) به ذهن من و شما نمی آید. (یا دست کم ، کمتر به ذهن می آید)

بندگی و عبودیت فقط به نماز و روزه و ... نیست. اینها سر جایش. اما کسی که نماز اول وقت می خواند ولی هنگام معامله و کاسبی حق دیگران را ضایع می کند، این نماز فایده ی چندانی برایش ندارد.

یک مَن ریش هم برای کسی که داخل خانه با زن و بچه اش بد اخلاقی می کند نمی تواند تأثیری در مومن بودن بگذارد.

تسبیح و ذکر بیست و چهارساعته هیچ تضمینی برای ورود به بهشت نیست وقتی من حق الناس به گردنم هست.

حرفم این است: چرا خدا و بندگی اش را در تمام زندگی مان نمی بینیم. لحظه لحظه زندگی ما اگر با این آیه باشد که «الم یعلم بأن الله یری: آیا (بنده) ندانست که خدا می بیند» ؛ زندگی کردنمان فرق می کند. و ما تابحال نخواسته ایم...

۰ نظر
سید محمد حسینی یزدی

بهار رسیدنش...

خداکندکه بهار رسیدنش برسد
شب تولد چشمان روشنش برسد
چوگرد برسر راهش نشسته ام شب و روز
به این امید که دستم به دامنش برسد

۱ نظر
سید محمد حسینی یزدی

درد روحی

ساده ترین بیماریهای جسمی زمانی درمان می شوند که شخص بپذیرد که سالم نیست و باید به طبیب مراجعه کند.
روح ما هم گاهی تب می کند. گاهی سرما می خورد و فشارش بالا و پایین می شود.
هر زمان که پذیرفتیم روحمان بیمار است می توان به بهبودش امیدوار بود.
کسی که بیماری روحش را نمی پذیرد ماهرترین طبیب روح هم کاری از دستش برنمی آید.

۰ نظر
سید محمد حسینی یزدی

زخم روحی

هر زخمی طول می کشه تا خوب بشه.
هر گناه و خطای ما روحمون رو زخمی می کنه. برای خوب شدنش باید مدتی مراقبش باشیم تا خوبِ خوب بشه.
روحمون هم که مریض و زخمی باشه رشد نمی کنیم.

۰ نظر
سید محمد حسینی یزدی

من که چیزی نگفتم!

گاهی اوقات همین «چیزی نگفتن ها» زندگیهایی را به هم می زند!
جملاتی که زورشان زیاد است.
چه کار داریم فلانی چاق شده یا لاغر
ماشینش نو است یا کهنه
فرش خانه اش دستی یا ماشینی
و...
وقتی می فهمیم به خاطر حرف ما بود که در این خانواده اختلاف افتاد با یک اعتماد به نفس کامل می گوییم: «من که چیزی نگفتم!»

۰ نظر
سید محمد حسینی یزدی

پست ثابت

امام صادق علیه السلام :

«اَحَبُّ اِخوانی اِلیّ مَن اَهدَی  عُیُوبی اِلیّ.

دوست داشتنی ترین برادرانم نزد من، کسی است که عیبم را به من هدیه می دهد.»


بحارالانوار، ج 74، ص 282

۷ نظر
سید محمد حسینی یزدی