جــــــوالــــــــدوز

.:: باید یک "سوزن" به دیگران زد و یک "جوالدوز" به خودمون ::.

جــــــوالــــــــدوز

.:: باید یک "سوزن" به دیگران زد و یک "جوالدوز" به خودمون ::.

سلام خوش آمدید

۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «امام زمان» ثبت شده است

کاش مهدی به جهان چهره هویدا می کرد...

کاش مهدی به جهان چهره هویدا میکرد

گره از مشکل پیچیده ی ما وا میکرد

کاش می آمد با آمدنش از سر مهر

قبر مخفی شده ی فاطمه پیدا میکرد

  • ۰ نظر
  • ۰۴ اسفند ۹۶ ، ۱۲:۰۲
  • سید محمد حسینی یزدی

بیا که بر سر آنم که پیشِ پای تو میرم
ازین چه خوش ترم ای جان که من برای تو میرم

ز دستِ هجرِ تو جان می برم به حسرتِ روزی
که تو ز راه بیایی و من به پای تو میرم

بسوخت مردمِ بیگانه را به حالتِ من دل
چنین که پیشِ دلِ دیرآشنای تو میرم

ز پا فتادم و در سر هوای روی تو دارم
مرا بکشتی و من دست بر دعای تو میرم

بکن هر آنچه توانی جفا به سایه بی دل
مرا ز عشقِ تو این بس که در وفای تو میرم

شعر: هوشنگ ابتهاج (سایه)

  • سید محمد حسینی یزدی
نوکر رخ ارباب نبیند...

شب گر رخ مهتاب نبیند سخت است

لب تشنه اگر آب نبیند سخت است

ما نوکر و ارباب تویی مهدی جان

نوکر رخ ارباب نبیند سخت است

  • سید محمد حسینی یزدی

گاهی فکر می کنم کاش ما آدم ها اختیار نداشتیم. 

اگر هم اتفاقی می افتاد با خیال راحت می گفتیم تقصیر ما نبود. 

اگر دستمون توی گوش کسی می خورد خیالمون راحت بود که تقصیر ما نبود.

شاید بگید دیگه بهشت و جهنم بی معنی می شد، آره می دونم، اصلاً شاید خیلی منطقی و فلسفی بخوای متن رو بخونی و از اول بهش گیر بدی که «امکان نداره ... محال است! و ...» 

می دونم!

عجب صبری خدا دارد. آخه وقتی می بینیم بعضی ها از این اختیارشون چه استفاده هایی می کنند و ظلمهایی می کنند که عرش رو می لرزونه، اون وقت هستش که آدم آرزو می کنه «کاش اختیار نداشتیم...»

این همه ظلم و جور ، این همه نامردی، از همون اول تاریخ که قابیل مهر قاتلی به پیشونیش خورد، اون موقعی که مرد مردهای عالم دستش بسته بود و فقط به خاطر قولش به پیغمبر اکرم کاری نکرد و همسرش و محسنش شهید شدند، اون موقعی که زینت دوش نبی روی زمین بود و ... الان که دختر بی گناه و معصوم مسلمان و غیر مسلمان به دست داعشی های وحشی تکه تکه می شن ...

أین هادم ابنیة الشرک و النفاق

  • سید محمد حسینی یزدی



مدت زمان: 3 دقیقه 27 ثانیه

  • ۰ نظر
  • ۱۳ خرداد ۹۴ ، ۱۰:۴۹
  • سید محمد حسینی یزدی

خداکندکه بهار رسیدنش برسد
شب تولد چشمان روشنش برسد
چوگرد برسر راهش نشسته ام شب و روز
به این امید که دستم به دامنش برسد

  • ۱ نظر
  • ۲۹ اسفند ۹۳ ، ۱۷:۱۹
  • سید محمد حسینی یزدی

سلام.
این وبلاگ را ساختم برای اینکه اول از همه تذکری باشد برای خودم. و البته اگر شد سوزنی هم به دیگران بزنیم. که "ان الذکری تنفع المومنین"
ان شاء الله

پیام های کوتاه
آخرین نظرات