- ۲ نظر
- ۱۷ شهریور ۹۳ ، ۲۰:۱۰
خانه های آن کسانی می خورد در بیشتر
که به سائل می دهند از هرچه بهتر، بیشتر
عرض حاجت می کنم آنجا که صاحب خانه اش
پاسخ یک می دهد با ده برابر بیشتر
گاه گاهی که به درگاه کریمی می روم
راه می پویم نه با پا؛ بلکه با سر بیشتر
زیر دِین چهارده معصومم اما گردنم
زیر دِین حضرت موسی بن جعفر بیشتر
گردنم در زیر دینِ آن امامی هست که
داده در ایران ما طوبای او بر، بیشتر
آن امامی که فداکِ گفتنش رو به قم است
با سلامش می کند قم را معطر، بیشتر
قم، همان شهری که هم یک ماه دارد بر زمین
همچنین از آسمان دارد چِل اختر بیشتر
قصد این بارِ قصیده از برادر گفتن است
ورنه می گفتم از این معصومه خواهر بیشتر
من برایش مصرعی می گویم و رد می شوم
لطف باباهاست معمولاً به دختر بیشتر
عازم مشهد شدم تا با تو درد دل کنم
بودنم را می کنم این گونه باور بیشتر
گنبدت ضرب المثل های مرا تغییر داد
هرکه بامش بیش برفش، نه! کبوتر بیشتر
چار فصل مشهد از عطر گلاب آکنده است
این چنین یعنی سه فصل از شهر قمصر بیشتر
پیش تو شاه و گدا یکسان ترند از هرکجا
این حرم دیگر ندارد حرفِ کمتر، بیشتر
از غلامان شما هم می شود دنیا گرفت
من نیازت دارم آقا، روز محشر بیشتر
ای که راه انداختی امروز و فردای مرا
چشم در راه تو هستم روز آخر بیشتر
بر تمام اهل بیت خویش حساسی ولی
جان زهرا، چون شنیدم که به مادر بیشتر
دوستت دارم نمی دانم که باور می کنی
راست می گویم به والله از ابوذر بیشتر
حسین رستمی
خانواده پیشنهاد دادند که برویم سینما.
وارد سایت "سینما هویزه" شدم و بلیت را اینترنتی خریدم.
تعریف "فرشته ها با هم می آیند" را شنیده بودم.
فیلم خوبی بود.
***
من تخصصی در فیلم و نقد فیلم ندارم. اما نکاتی در مورد فیلم به ذهنم رسید که اشاره می کنم:
داستان فیلم، داستان زندگی یک طلبه جوان است که در جوانی ازدواج کرده است. اجاره نشین است و برای تأمین هزینه های زندگی اش برقی کشی ساختمان می کند.
از قضا، بچه ها سه قلو هستند و مشکلات این زوج زیاد می شود.
به نظرم نکته های مثبت و منفی ای در فیلم بود که به آن ها اشاره می کنم:
چندی پیش یک سخنرانی را شنیدم که خطیب آن این طور صحبت می کرد که "ما چه خدایی را معرفی می کنیم؟! خانمی که حجابش کامل نیست را خدا چه می کند؟ از موهایش آویزان می کند! وقتی تشنه بشود خدا به او زقوم می نوشاند که روده و معده او هضم می شود... آیا این خدا را می توان دوست داشت." و ...
این حرف ها جذابیت خوبی برای مخاطب دارد. اما ایا حرف صحیحی است؟!
خدا عذاب می کند؟ بله.
من سوالی دارم؟ اگر خدا همه را به بهشت ببرد خوب است؟!
مگر می شود که همه به بهشت بروند؟!
سوال دیگر:
مگر بهشت و جهنم چیزی غیر از عمل خودمان است؟ اگر به خاطر خطای خودم مواخذه شدم اجازه اعتراض دارم؟
...
من عاشق خدایی هستم که عذاب می کند. عاشق خدایی هستم که دشمن اهل بیت را عذاب می کند به بدترین عذاب ها.
عاشق خدایی هستم که وقتی کسی دراین دنیا زبان درازی می کند همین زبان روز قیامت داغ می شود.
من عاشق خدایی هستم که وقتی کسی از منصبش سوء استفاده می کند از پولش ، مقامش، اعتبارش و ... سوء استفاده می کند روز قیامت به بدترین عذاب ها دچار می شود.
چرا نمی شود این خدا را دوست داشت؟ خوب هم می شود. من که عاشق این خدا هستم. خوب که نگاه می کنم اگر این عذاب ها نبود به "عدالت" خدا شک می کردم. شاید اصلاً او را به خدایی قبول نمی کردم!
یک از انتقاد های من به خیلی از افراد (شاید هم خودم) این است که چه اصراری هست که حتما در همه موضوعات نظر بدهیم؟
اصلا چرا باید حرفی برای زدن داشته باشیم.
اگر ساکت باشیم چه می شود؟
در مورد بیماری و طبابت حرف می شود، همه دکترند
در مورد مسائل سیاسی ، همه سیاست مدارند
در مورد مسائل خانوادگی و مشاوره خانواده، همه مشاور خانواده هستند.
در مورد مسائل شرعی و احکام شرعی، همه مرجع تقلیدند
و ...
چرا "من نمی دانم" را بلد نیستیم.
چرا حرف را عوض نمی کنیم.
والا به خدا کسی ناراحت نمی شود. از همان که بلدیم سخن بگوییم. هم خدا راضی خواهد بود هم خلق خدا.
اینکه از ندانسته ها حرف بزنیم، بهترین بهانه است برای ، خدایی ناکرده، دروغ ها و غیبت و تهمت ها و ...