جــــــوالــــــــدوز

.:: باید یک "سوزن" به دیگران زد و یک "جوالدوز" به خودمون ::.

تجزیه و ترکیب دعای ماه رجب

تجزیه و ترکیب دعای ماه رجب

جهت مشاهده و دانلود فایل پی دی اف به لینک زیر مراجعه بفرمایید: 

***

http://mogib.blog.ir/post/74

۰ نظر
سید محمد حسینی یزدی

حرفی برای نگفتن

گاهی وقتها
خوبه حرفهایی داشته باشیم
برای نگفتن...

۲ نظر
سید محمد حسینی یزدی

مریضی سخت...

بعضی مریضی های وقتی دیر تشخیص داده می شوند دیگر قابل درمان نیستند. اصطلاحاً دکتر ها مریض را جواب می کنند و دیگر امیدی به درمان نیست.

مریضی روحی هم همین طور است. اگر سریع تشخیص داده شود قابل درمان خواهد بود و الا درمان نمی شود.
بزگترین مریضی روحی کفر و نفاق است. کفر و نفاق همان ابتدای راه ، قابل درمان است، لذا خدای متعال آنها را مورد خطاب قرار می دهد و به دین اسلام دعوتشان می کند:

۰ نظر
سید محمد حسینی یزدی

وفا

بیا که بر سر آنم که پیشِ پای تو میرم
ازین چه خوش ترم ای جان که من برای تو میرم

ز دستِ هجرِ تو جان می برم به حسرتِ روزی
که تو ز راه بیایی و من به پای تو میرم

بسوخت مردمِ بیگانه را به حالتِ من دل
چنین که پیشِ دلِ دیرآشنای تو میرم

ز پا فتادم و در سر هوای روی تو دارم
مرا بکشتی و من دست بر دعای تو میرم

بکن هر آنچه توانی جفا به سایه بی دل
مرا ز عشقِ تو این بس که در وفای تو میرم

شعر: هوشنگ ابتهاج (سایه)

۰ نظر
سید محمد حسینی یزدی

حتی من!

یادمون میره که ما هم ...
اونقدر درگیر دنیا شدیم که یادمون رفته.
اون قدر عادی شده که وقتی میریم مجلس ترحیم یک نفر، فوری بلند میشیم و از صاحب عزا عذر خواهی می کنیم که : «ببخشید عجله دارم...»
و خیلی جالبه بدونیم که حتی ما هم خواهیم مرد.
ما نخواهیم بود و این زمین خواهد بود.
ما نخواهیم بود و این کوچه و خیابان خواهند بود.
حتی اون ساختمان نیمه کاره ! او تمام خواهد شد و چه بسا من نباشم!
حتی من...
۰ نظر
سید محمد حسینی یزدی

نمی خواهیم که بخواهیم

گاهی وقتها می خواهیم کاری انجام بدهیم، اما نمی شود.
شاید «او» نمی خواهد! سمعا و طاعةً
اما گاهی ما نمی خواهیم:
این گاهی، یا به خاطر این است که نمی توانیم بخواهیم، که هیچ!
و یا به خاطر این است که نمی خواهیم که بخواهیم ؛ که غالبا مشکل همین است.
نمی خواهیم بخواهیم.
یا دیر تصمیم می گیریم که بخواهیم.

و این همان است که "ان الانسان لفی خسر"

***


اللهم انی اعوذ بک من الکسل و الفشل

۰ نظر
سید محمد حسینی یزدی
نوکر رخ ارباب نبیند...

نوکر رخ ارباب نبیند...

شب گر رخ مهتاب نبیند سخت است

لب تشنه اگر آب نبیند سخت است

ما نوکر و ارباب تویی مهدی جان

نوکر رخ ارباب نبیند سخت است

۱ نظر
سید محمد حسینی یزدی

کاش اختیار نداشتیم...

گاهی فکر می کنم کاش ما آدم ها اختیار نداشتیم. 

اگر هم اتفاقی می افتاد با خیال راحت می گفتیم تقصیر ما نبود. 

اگر دستمون توی گوش کسی می خورد خیالمون راحت بود که تقصیر ما نبود.

شاید بگید دیگه بهشت و جهنم بی معنی می شد، آره می دونم، اصلاً شاید خیلی منطقی و فلسفی بخوای متن رو بخونی و از اول بهش گیر بدی که «امکان نداره ... محال است! و ...» 

می دونم!

عجب صبری خدا دارد. آخه وقتی می بینیم بعضی ها از این اختیارشون چه استفاده هایی می کنند و ظلمهایی می کنند که عرش رو می لرزونه، اون وقت هستش که آدم آرزو می کنه «کاش اختیار نداشتیم...»

این همه ظلم و جور ، این همه نامردی، از همون اول تاریخ که قابیل مهر قاتلی به پیشونیش خورد، اون موقعی که مرد مردهای عالم دستش بسته بود و فقط به خاطر قولش به پیغمبر اکرم کاری نکرد و همسرش و محسنش شهید شدند، اون موقعی که زینت دوش نبی روی زمین بود و ... الان که دختر بی گناه و معصوم مسلمان و غیر مسلمان به دست داعشی های وحشی تکه تکه می شن ...

أین هادم ابنیة الشرک و النفاق

۰ نظر
سید محمد حسینی یزدی

به مناسبت دومین سال نبودنت!

رضا داودی

هیچکس توی کتابخانه نبود، من هم بلند شدم. کتاب و قلمم را برداشتم که جای دیگری مطالعه کنم. صدای برش کاری و جوش کاری و نصب لوله های شوفاژ اجازه مطالعه و تمرکز نمی داد.

از سالن شماره 2 که رد می شدم دیدم رضا نشسته و عمیق درس می خواند. کنارش ایستادم. به سر خط که رسید روی شانه اش زدم که «پاشو بریم بیرون، اینجا چه طوری درس می خونی!» و با دست به لوله کشی شوفاژ و دستگاه فِرِز اشاره کردم. یکی از همان لبخندهای مخصوص به خودش را زد و گفت: «می خوام تمرین کنم ببینم می تونم توی سر و صدا درس بخونم. همیشه کتابخونه نیست. باید بتونیم هر جایی درس بخونیم»

من رفتم. هیچکس توی کتابخانه نبود و رضا تنها توی کتابخانه همه مطالعات درسی اش را انجام داد.

***

پی نوشت:

رضا داودی، طلبه جهادگر و نابغه مشهدی در محرم الحرام  دو سال پیش (1392) در زهک زاهدان و در ایام تبلیغ طی حادثه ی گاز گرفتگی (علی ما نُقِل) دعوت حق را لبیک گفت و ما را تنها گذاشت. 

رضا دوست و طلبه ای واقعی بود. حدود شش سال رفاقت و مباحثه و زندگی با او حسابی مرا به او دلبسته کرده بود و الان که این متن را می نویسم به شدت دلتنگ اویم. خدا همه مومنین و مومنات را رحمت کند.

یادش گرامی

چهت مشاهده مستند سفیر به ادامه مطلب بروید:

۰ نظر
سید محمد حسینی یزدی

اکمل الایمان

اللهم بلغ بایمانی اکمل الایمان
۰ نظر
سید محمد حسینی یزدی