این مطلب را از سایت «روایت فابریک» استاد دلبریان کپی کرده ام. 

-------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

دهم اردیبهشت آغاز عملیات الی بیت المقدس با هدف آزادسازی خونین شهر

مرحله اول: عبور معجزه آسا از رودخانه کارون و گرفتن سرپل با پیشروی تا جاده آسفالته اهواز خرمشهر

مرحله دوم: ادامه عملیات با پیشروی بطرف مرز  و بسته شدن عقبه دو لشکر از نیروهای دشمن

مرحله سوم: چرخش فلش عملیات بطرف شلمچه با هدف رسیدن به اروند و محاصره نیروهای مستقر در خرمشهر

مرحله چهارم: ادامه عملیات تا رسیدن به اروند ، پاکسازی بندر  و حومه شهر و نهایتا  ورود به شهر و آزاد سازی کامل خرمشهر در ظهر

سوم خرداد سال1361

--------------------------------------------------------

متاسفم  که عملیات به این بزرگی را با دستاورد بسیار شیرینش، فقط  یکروز  را "سوم خرداد " را اعلام میکنند

از دهم  اردیبهشت تا سوم خرداد نیروها در هوای گرم و زیر شدیدترین پاتکهای دشمن ،با تقدیم 5000 شهید به خونین شهر رسیدند

پس دادن خرمشهر برای صدام به معنی شکست در جنگ بود... لذا با تمام قوا جلو نیروهای ایران ایستادگی میکرد

انجام عملیات آفندی در استحکامات چندین ساله و قوی دشمن یکطرف!! دفع پاتکهای شدید و تهاجم نیروهای زرهی هم به یکطرف

نیروها در شب،  عملیات میکردند.... و در روز میبایست پاتکها را جواب میدادند ... همه خسته شده بودند و مجروح

اما عزمها محکم برای "آزادی خونین شهر" باید هر طور شده به اروند میرسیدن ، والا همه زحمات هدر میرفت

فرمانده از راه میرسد، نوید پیروزی میدهد

باید مقاومت کنیم !!!! باید از این گردنه ی سخت به هر زحمتی شده عبور کنیم !!!!  توقف ممنوع !!! باید به قله برسیم

همه گوش بفرمان شدند، حتی بعضی از مجروحان از اورژانسها به خط برمیگشتند، تا فرمان ولایت زمین نماند

مقاومتها و روح اطاعت پذیری نتیجه داد و وعده ی خدا تحقق یافت

ان مع العسر یسرا

بیش از شش هزار نیروی نظامی ارتش بعث با ذلت... با رعب و وحشت برای اسارت دستهایشان بالا رفت

اینهمه اسیر !!! هیچکس فکرش را نمیکرد، به حدی که خودرو  و حتی نیروی محافظ برای تخلیه آنها نبود

بالاجبار باید برای تشخیص اسرا  بلوزهای نظامی را درمیآوردند،  تا چشم کار میکرد  ستون اسرا بود که بطرف جاده اهواز میرفت

صدامی که رجز میخواند، اگر ایران خرمشهر را بگیرد، کلید بصره را میدهم

 باید آثار  بجا مانده از نیروهایش را میدید ، که چگونه از ترس  فرار  را بر قرار ترجیح داده بودند

خرمشهر آزاد شد ... اما کار تمام نشده بود ... دشمن هنوز پشت خانه بود... نه پشیمان بود و نه ضعیف

اگر او را از مرز دور نکرده بودیم..... چندی بعد بجای کویت، به ما حمله میکرد

اما نمیدانم چرا بعضی.... نام عملیاتی که "الی بیت المقدس" بود،" الی خرمشهر" فهمیدند ...و هنوز هم در همان جهلند

بعد خرمشهر ،دوستان ما دو دسته شدن، بعضی مطیع محض امام و بعضی معلوم الحال دیگر برای امام فلسفه میبافتن

امام را روشن میکردن!!!! راهنمایی میکردن!!!! که آقا صلاح نیست، به کربلا بروید

استراتژی جنگ را از حالت آفندی به حالت پدافندی کشاندند، که متاسفانه ما را از رسیدن به اهداف بازداشتند

 و تا امروز همچنان همان افکار شکست خورده  ادامه دارد و بدبختانه طرفدار

از همه بدتر اینکه بعد از جنگ. خرمشهر را ، شهرهای مرزی را ، حین بازسازی از آثار ارزشمند و تاریخی دوران دفاع مقدس 

 به کلی پاکسازی کردند و حتی یک خانه را نگه نداشتند تا جوان امروز ببیند، چه بلایی بر سرمان آوردند

برای رسیدن به قله های علمی و باز دارندگی و پیشرفت در تمام زمینه ها و ناامید کردن بدخواهان، هیچ راهی نداریم

جز  اقتدا به فرهنگ جبهه و سیره شهدا

مجاهدت ، مقاومت ، اطاعت